خواندن ترانه های عاشقانه دیگر بس است .گریه ی شبای سرد و بی ستاره دیگر بس است .می خواهم دلم را از قفس تنم رها کنم.
کنون که رهایش کرده ام , دلم همانند مرغی سرکش و طغیان گر از قفس تنم می پرد و آنچنان پر می زند از شادی رهایی که هیچ پرنده ای تا کنون این چنین پرنزده است .
ولی افسوس مرغ دلم حتی برای آخرین بار نگاهی به پشت سرش نکرد تا جدایی مان را بدرود بگوید.
حال قفس تنم بی دل شده است , تهی شده ام . گریه ام می گیرد . تنها شده ام .
اشک بارون